چنگ می زنم
خدایا
من رسما کم آوردم (سر به مهر،هادی مقدم)
خسته شدم.
می دانم که می دانی
اما چرا از این تریبون؟
آن هم نه تریبون خالی ، از این میکروفن ، از این آمپلی فایر ، از این اکو چنگ...
چنگ می زنم.
به ریسمان تو چنگ می زنم.
با انگشتهایم ، درست مثل نوازنده ای که چنگ می زند!
و او چنگ می زند و من چنگ می زنم.
و او و من.
و او چنگ و من چنگ.
و او چنگ می زند و من چنگ می زنم.
مردم کر شدند.
و من و او خسته و انگشت هایمان پینه بسته.
و نوایمان گوش آسمان را هم کر کرد...
که: الهی و ربی! من لی غیرک؟
الهی و ربی ، تنها هنر من فقط همین چنگ زدن است.
مرا دریاب
باز هم چنگ می زنم.
----------------------------------------------------------------------
او: دو حرف بی سر وته که شده سر و ته این روزهای بی تو ایم!
دلم دعا می خواهد.
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم مهر ۱۳۹۴ ساعت 0:54 توسط مصطفی لطفی
|